لعنت به دنیا
پ ن : یکی از رنج آورترین عکس هایی که در طول عمرم دیده بودم.... و هر بار که دوباره می بینم عذاب آوره!
لعنت به دنیا
پ ن : یکی از رنج آورترین عکس هایی که در طول عمرم دیده بودم.... و هر بار که دوباره می بینم عذاب آوره!
تصنیف "کوچه لره" رو با اجرای زیبای کیهان کلهر توسط شاه کمان (ساز ابداعی خود ایشون) ببینید و بشنوید.
خیلی زیباست...
مطالب فضای مجازی رو بالا و پایین می کنی... و هر بار به این نتیجه میرسی که ما ایرانی ها خیلی با فضای مجازی کنار نیومدیم. عدهایمون هم که اصلا انگار اون رو نفهمیدیم! نه علت وجودش رو...نه رسالتش رو و نه معنی آزادی درونش رو...
البته مسلما منظورم همه نیست! پس دیگه احتیاجی نیست توضیح بدیم منظورمون کیا هستن و کیا نیستن...البته درصورتیکه اونقدر منطقی باشیم و خودمون رو لزوما جزء دسته دوم قرار ندیم، چشم بسته!!
انگار عادت شده برامون که هر وقت توی یه چیزی حرفی برای گفتن داشته باشیم، شروع کنیم به بی اخلاقی (این واژه رو هرچی فک کنی میشه طول و تفصیل داد).عده ایمون هم زور می زنیم خودمون رو سرآمدتر از بقیه جلوه بدیم.
دایره این تلاش و توفیق هم متغیره ها...مثلا اول از همین دور و وری ها شروع میکنی.دیدی جواب داد میری جلووو، و یه ملت رو گاوریش میکنی!😶
چرا من باید یه ویژگی کامل یا ناقص، و اصلا داشته یا نداشته ی خودمو داد بزنم؟!🤔
باور کن تو (مخاطب های مورد اشاره مون میگم... اصولا منظورم از تو، "تو" نیست، کنار دستیت اصلا!😐 / امیدوارم دراماتیک وار خیلی به کسی نزدیک نباشی...🙄) چی میگفتم....آها... باور کن تو تافته ی جدا بافته نیستی... ناهنجاری داری!😃 یه سری هرمون زیادی داره ترشح میشه! اور دوز شدی...😌
این من نیستم که میتونم ویژگی هام رو مثبت و بزرگ جلوه بدم، ویژگی های مثبت هر انسانی اون رو بزرگ می کنن. این من نیستم که می تونم خودمو خاص نشون بدم....مثلا باور کن مردم از رنسانس تا الان خودشون پی بردن که کارای داوینچی خاصه، داوینچی داد نزد بگمونم...👀
شما گاهی یه نگاه به Bioهای همین اینستاگرام بنداز! چنان بزرگنمایی هایی می بینی نصف مغزت سِر میشه! انگار ایشون یه طرح مفهومی و کانسپتِ اهورایی بودند، و خداوندگار جان و خرد، بصورت کاملا اختصاصی، Limited edition و Special edition (در حد فقط یک نسخه و نه حتی چنتا دونه!) ایشون رو به منظومه شمسی ما "هدیه" دادند! 🌠
خودشیفتگی با احترام به خود خیلی توفیق داره.
"...اکثریت قریب به اتفاقمان اهل تظاهر هستیم. تظاهر به درستی، تظاهر به ادب، تظاهر به نزاکت و تظاهر به مکنت، ثروت، قدرت و دهها صفت دیگری که به هر دلیلی دوست داریم به داشتن آن صفت و امکان شهره شویم..." 1
یهو یاد یه قسمتی از آهنگ "سپهر" از هادی پاکزاد 2 افتادم... :
هیچکی تشخیص نمی ده، نابغه یا کلاشی
شهرت یه اشتراکه، چه حرفه ای چه ناشی
برای تو مهم نیست که به چی مشهور باشی
شهرت فقط همینه که ورد زبوناشی
شعور لباس بپوشی، احمق باشی یواشی!
طلا تظاهر کنی، مس از درون بپاشی!
ولی یه چیزی جور در نمیاد! اگه ما همگی واقفیم که داریم مس رو تحت یک عامل مجازی طلا می بینیم.... واقعا چرا داریم می بینیم؟؟!!🙄🤔
چرا بعضی چیزا اینقدر بزرگ شدن؟! چرا بعضی چیزا اینقدر دیده شدن؟! کی بزرگشون کرد؟! 🤔
پاکزاد چند مصرع بعد مختصر توضیح داده بود... :
وقتی همه مس میخوان، مس عنصر برتره
طلا هم زنگ می زنه، این قانون باوره
کیمیا فاسد میشه، کیمیاگر پیر میشه
پرنده ها می خزن، ماده شیر اسیر میشه
دیگه حرفم نیومد...
بله...☺️
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم...با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن این جاست
از ماست که بر ماست... 3
پن: البته همه اینها فقط یه دغدغه ی فکری بوده برام همیشه... در مقام ارائه دهنده راه حل و راهکار نیستم!
پن1: حسن نراقی/جامعه شناسی خودمانی
پن2: هادی پاکزاد، شاعر و ترانه سرا. ستاره آلترناتیو راک ایران...که متاسفانه وجودش رو از طرفداراش محروم کرد. اسطوره ای بود در نوع خودش.
پن3: ملک الشعرای بهار
بعد از مدتها... سلام بلاگ :)
Sting - Shape of My Heart
He deals the cards as a meditation
او با تفکر با کارتهایش بازی میکند
And those he plays never suspect
در بازی او هیچ شکی وجود ندارد
He doesnt play for the money he wins
او برای بردن پول بازی نمیکند
He doesnt play for the respect
او برای جلب احترام بازی نمیکند
He deals the cards to find the answer
او برای رسیدن به یک جواب با کارتها بازی میکند
The sacred geometry of chance
محاسبه مقدس احتمالات
The hidden law of probable outcome
قانون پنهانی از نتیجه احتمالی
The numbers lead a dance
اعداد رقصی را در پی دارند
I know that the spades are the swords of a soldier
میدانم که پیک شمشیر سرباز است
I know that the clubs are weapons of war
میدانم که خاج سلاح جنگ است
I know that diamonds mean money for this art
میدانم که خشت به معنی پول برای این هنر است
But thats not the shape of my heart
اما هیچ کدام شکل قلب من نیست
He may play the jack of diamonds
ممکن است سرباز خشت بازی کند
He may lay the queen of spades
شاید بی بی پیک بازی کند
He may conceal a king in his hand
شاید شاهی را در دستش پنهان کند
While the memory of it fades
تا زمانی که از خاطرها برود
I know that the spades are the swords of a soldier
میدانم که پیک شمشیر سرباز است
I know that the clubs are weapons of war
میدانم که خاج سلاح جنگ است
I know that diamonds mean money for this art
میدانم که خشت به معنی پول برای این هنر است
But thats not the shape of my heart
اما هیچ کدام شکل قلب من نیست
thats not the shape
هیچ کدام شکل
shape of my heart
شکل قلب من نیست
And if I told you that I loved you
اگر بگویم که عاشقت بودهام
You maybe think theres something wrong
شاید فکر کنی یک چیزی درست در نمیآید
Im not a man of too many faces
من مردی با چهرههای گوناگون نیستم
The mask I wear is one
نقاب من فقط یکی است
Those who speak know nothing
کسایی که حرف می زنند چیزی نمیدانند
And find out to their cost
و خودت ارزش آنها را خواهی فهمید
Like those who curse their luck in too many places
مانند کسانی که برای شانس آنها نفرینی را در چندین محل قرار دادهاند
And those who smile are lost
و کسانی که می خندند گم شدهاند
I know that the spades are the swords of a soldier
میدانم که پیک شمشیر سرباز است
I know that the clubs are weapons of war
میدانم که خاج سلاح جنگ است
I know that diamonds mean money for this art
میدانم که خشت به معنی پول برای این هنر است
But thats not the shape of my heart
اما هیچ کدام شکل قلب من نیست
Thats not the shape of my heart
هیچ کدام شکل قلب من نیست
thats not the shape
هیچ کدام شکل
shape of my heart
شکل قلب من نیست
لیریک از: lyricsy.ir
کتاب صوتی " خاطرات روسپیان سودا زده من " ، (ترجمه امیرحسین فطانت) ،اثر نویسنده ی بزرگ ، گابریل گارسیا مارکز رو تقریبا دو سال و نیم پیش بود (سال91) شنیدم. این آخرین رمان منتشر شده از آقای مارکز هست. کتاب جالبی بود و نویسنده (که بزرگ تر از آن هست که من بخوام تعریف ازش کنم) قلم شیوایی داره و صحنه ها رو خوب توصیف میکنه.
* نکته قابل ذکر اینه که این کتاب در ایران دارای سه ترجمه و با سه عنوان مختلف هست.
خلاصه داستان از این قراره:
« کتاب در مورد یک پیرمرد و روزنامه نگار کهنه کار هست که در آستانه نود سالگی اش هنوز مجرد هست و تا به اون زمان با افراد زیادی رابطه داشته...
در آستانه نود سالگی اش و برای اینکه مــثلا حالی به خودش داده باشه تصمیم می گیره با دختر جوانی باشه. به واسطه ی زنی از آشناهای قدیمی خودش که صاحب یک خانه فساد هم هست ، دختری کم سن و سال به او معرفی میشه...
با رزا کابارکاس (صاحب فاحشه خانه) قرار میگذاره که به دیدار دختر بره ، اما این قرار ، شب های زیادی تکرار میشه و پیرمرد هر بار به بالین دخترک می ره و هیچ اتفاقی نمی افته و این میشه که دلباخته ی، زیبای هر بار خفته، میشه... »
فرازی از شروع کتاب :
« در سالگرد نود سالگی ام خواستم شب عشق دیوانه وار را با نوجوانی باکره به خودم هدیه دهم. به یاد رزا کابارکاس افتادم؛ مالک یک خانه مخفی که عادت داشت هروقت خبر تازه ای به دستش میرسید آنرا به مشتریان خوبش اطلاع دهد. هچ وقت به او و به هیچکدام از پیشنهادهای وسوسه انگیز و بی شرمانه اش تن در نداده بودم، اما او اصولی را که من به آنها اعتقاد داشتم قبول نداشت و با لبخندی موذیانه میگفت: اخلاقیات هم بستگی به زمان داره، خواهی دید. »
- نسخه ی PDF رو می تونید از "اینجا" دانلود کنید.
- کتاب صوتی که خودم اون رو کم حجم کردم هم می تونید از "اینجا" دانلود کنید.
(نسخه اصلی 75 مگابایت. این نسخه 36 مگابایت،با پسوند MP3)
* نکته مهم : بعد از آپلود نسخه صوتی متوجه یک جابجایی اسمی در فایل ها شدم. جای ترک 5ام و 4ام اشتباه شده.
پس در واقع ترک 5 در اصل 4 است و ترک 4 همان 5
شهاب حسینی، یکی از معدود بازیگرانی که دوستش دارم.
به خودش و به کارش اعتقاد دارم. خیلی خوب و روون بازی میکنه و بازیش به دل میشینه.
حتی توی بازی هم بی آلایش بنظر می رسه.
شاید مهم ترین دلیلی که دوستش درم هم همینه! ینی همونطور که توی پوستر روبرو تیتر زده، اهل مَنم مَنم کردن نیست! و بقول خودش " من را باید کشت! ". بر خلاف خیل عظیمی از دیگر بازیگران!
بقول معروف از جای خودش در نرفته. کلا از آدمهایی که خیلی خودشون تحویل میگرن خوشم نمیاد و احساس راحتی باهاشون ندارم...
از بازی های خوبش که به یادموندنی شده میتونم به "مدار صفر درجه" ، " حوض نقاشی" ، "شوق پرواز" ، "محیا " و " پلیس جوان" اشاره کنم.گرچه کارهاش زیاد و متفاوته...
خلاصه کلا از این آدم خوشم میاد!
- اگر روی اسمش بالا کلیک کنید به وبسایت رسمی شهاب حسینی میرید.
- یک سری پوستر از شهاب حسینی که روی مجله های مختلف چاپ شده رو می تونید دانلود کنید:
میگه:
" زلزله " رو میشه 15 جور غلط نوشت
" ستیز " رو میشه 23 جور غلط نوشت
" احتذار " رو میشه 31 جور غلط نوشت
" استحقاق " رو میشه 95 جور غلط نوشت
" اهتزاز " رو میشه 127 جور غلط نوشت...!
واقعا چطور شد که ما تونستیم دیکته یاد بگیرم... ؟!؟
اینکه این عدد ها رو از کجا آورده به کنار...چون منم نشمردم!
اما این بنده ی خدا ظاهرا اینقدر جریانات باهوشیسم! در جسم و روحش غلیان کرده که تبدیل به نمودی از منگولیسم شده!
خوب بجای اینکه این حجم آمار و ارقام در بیاری بشین صورت درست کلمه ها رو حفظ کن کاری هم به غلط ها نداشته باش... :|
حفظ الله تعالی!
یکی از ترانه های خوب رضا یزدانی...
ملودی دلچسب و شعر نابی داره
از آلبوم "خاطرات مبهم"...
تو بستی چشمت و دنیا پُر از تیتراژ پایان شد
جهان یه فیلم کوتاه بود که از چشم تو اکران شد
من اینجا روی مرز عشق گذرنامه درست کردم
خودم رو توی یک پاکت به دنیای تو پست کردم
تو شیراز نگاه من بهار و سعدی و کافه
توی تهران قلب تو یکی لبهام می بافه
هوام ابری تر از اونه که تو اخبار می بینی
دارم از پنجره میرم
فقط دیوار می بینی
.
من از این پرسه ها خسته به رویاهام بدهکارم
یه هدفون توی گوشام خیابونارو میشمارم
نه امروز و نمی شناسم ببین ماسیده لبخندم
زمان بی معنیه بی تو دیگه ساعت نمی بندم
.
.
.
جهانم تلخه این روزا بشین چاییم شیرین کن
توهم میزنم خوبم
توهم هام تزیین کن
.
مثل ششهای این سیگار پر از هــندسه ی دودم
یه روزی که نفهمیدی یه روزی عاشقت بودم
.
.
.
تو بستی چشمت دنیا پُر از تیتراژ پایان شد
جهان ی فیلم کوتاه بود…
توی دنیای ما چیزای زیادی هستن که به اسم بچه ها و برای اونها ساخته میشه، ولی بخاطر جذابیتی که دارن بزرگترها هم واقعا ازش لذت میبرند! یکش همین کارتون ها و انیمیشن ها...