یقین پیدا کردم که حالا هم فقـــــــــط خودت... بقیه که کشکن!
گرچه...
در قیامت چه خیال است که گردیم سفید از سیه رویی خود بس که خجالت داریم
صائب تبریزی
یقین پیدا کردم که حالا هم فقـــــــــط خودت... بقیه که کشکن!
گرچه...
در قیامت چه خیال است که گردیم سفید از سیه رویی خود بس که خجالت داریم
صائب تبریزی
میفرماید:
بمیرید بمیرید، و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید، سماوات بگیرید...
حالِ خوبِ بعضی اتفاقات فقط تا وقتی کیف داره که بهش نرسیدی! وقتی به مقصود رسیدی خیلی عادی جلوه میکنه... درست مثل تکاپوی ماه آخر سال برای تحویل سال و آغاز بعدی. این حس و حال و شور و اشتیاق ماه اسفند هست که دوست داشتنیه، وگرنه خود عید...🙃
نوشته بود: اسفند هر روزش مثل پنجشنبه هاست، که از خود جمعه بهتره!
پن۱: مولانا
پن۲: زندان - چاووشی🎤
پن۳: winter is going...😃Jon Snow
Game Of Thrones
#دانه #خاک #بهار #سماع_طبیعت
عمارت دایر دیروز و مخروبهی امروز...
ساختمونای قدیمی و اصولا اغلب ساختارهای قدیمی، حس نوستالژیک مبهمی رو در آدم بوجود میارن. این حس زمان و مالکیت هم نمیشناسه بنظرم! چون ممکنه اون نوستالژی اصلا متعلق به تو نباشه و یا اینکه اصلا هم دوره با اون هم نباشی...
نگاه میکنی و با خودت میگی اون پنج دریها توی دورهی خودش چه زرق و برقی داشتن...! توی اتاقها چه برو بیایی بوده...! سرداب چه حس و حالی داشته...! توی ذهن خنکای دلچسب و جالب بادگیر رو تصور می کنی... اینکه لابد چه هندونههایی توی تابستون دور اون حوض شکسته نوش جان شده! و یا اصلا اینجایی که من قدم میزارم، جا پای قدمهای چه کسایی بوده...!
روی سنگ قبرش نوشته شد: «تلاش نکن!»
.
چند سال پیش نمی دونم چطوری با بوکوفسکی آشنا شدم و ازش خوشم اومد! اما به واسطه ی همون جرقه، باعث شد اول یک سری از داستان های کوتاهش رو که یه جورایی زیرزمینی و شخصی ترجمه شده بودند، توی نت پیدا کنم و بخونم، و بعد کتاب "عامه پسند"ش رو.
ازش خوشم میاد. گرچه در واقع اون آدم حال بهم زنی توی زندگی ش بود که حتی خودشم به این اعتقاد داشت! اما خوب نوشته هاش دوست داشتنیه! درسته لحنش گاهی حتی خارج از ادبه! اما این موضوعِ تک بعدی نوشته هاش نیست. نوشته هاش در کنار صراحت، جسارت، یرندگی و تیزی، و البته طنز، بی پرده س! در واقع بنظر من این جسارت و صراحت بوکوفسکی هست که اون رو متمایز میکنه، و اعتقاد ندارم اون قسمت از نوشته هاش که بقولی 18+ س صرفا جاذبه ایجاد میکنه! نه اصلا...
یه کاراکتر خسته، بی حوصله، بددهن، بی کله، شاید گاهی پوچ گرا، اما در عین حال واقع بین! این خیلی جذابه!
شروع کار خودش حتی توی آمریکا هم با انتقادای زیادی روبرو میشه و در واقع یه موج نو و سبک جدید بوده.اوایل زیرزمینی کار میکرده حتی. بیشتر اون به عنوان شاعر میشناسن و حتی «ژان پل سارتر» گفته اون بزرگترین شاعر آمریکاس، اما ظاهرا عناوین متعددی کتاب هم داشته. خوب قاعدتا با این زبان بی پرده بوکوفسکی خیلی کتاب هاش رو توی ایران نمیشه چاپ کرد. مثلا یادمه یه بنده خدایی یک فصل از رمان Women بوکوفسکی رو ترجمه کرده بود...اما خب حیف... احتمالا چون میدونست کارش چندان موثر نیست و در واقع نمیشه که همه بتونن ازش استفاده کنن و چاپ بشه، بی خیالش شد. اما فعلا تعدادی مجموعه شعر و رمان ازش ترجمه و چاپ شده و توی بازار هست.
پ ن: امروز سالگرد فوت او بود.
.
مجموعه ای از عکسهاش:
لعنت به دنیا
پ ن : یکی از رنج آورترین عکس هایی که در طول عمرم دیده بودم.... و هر بار که دوباره می بینم عذاب آوره!