کافه زندگی

کافه زندگی

حوصله‌ی شرح قصه نیست...🌷

طبقه بندی موضوعی

💙 🖤 💜

پ ن: فیلم ولنتاین غمگین ، ساخته ی سال 2010 ، با بازی رایان گاسلینگ و میشل ویلیامز. جزو اعصاب خوردکن ترین فیلمها! البته از حیث داستان پردازی و ساخت خوبش! واقعا حال آدمو خراب میکنه مفهوم و جریان فیلم...بگذریم.
توی این فیلم کارگردان به بازیگرا عمداً و بدون اینکه بدونن بصورت جداگانه دستورات متفاوت میداد تا کنش و بازی بوجود اومده یجورایی غیرقابل پیشبینی و چالش برانگیز شکل بگیره...مثلا توی این صحنه فرم بازی و اجرا یجورایی فی البداهه و غیر برنامه ریزی شده جلو رفته تا که پلان به حد ممکن طبیعی یا جالب جلوه کنه (برگرفته از فکت های اینترنت)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۰۰ ، ۲۱:۵۷
مجتبے ‌‌

داشتم به آخرین پستی که منتشر کردم نگاه میکردم " شب آخر سال 98 " لبخنداخم هی دل غافل...

امشب 27 شهریور 1400 هست و توی موج پنجم کرونا هستیم!

ما هم همگی کرونا گرفتیم :/   بابا ، مامان ، خواهرم ، من...

با اینکه مبتلا به سختی متوسطش شدیم ولی روزای بدی بود. خداروشکر مامان و بابا واکسن زده بودن! به همین خاطر خداروشکر درجه سختی مریضی شون کم بود. مامان که طفلک مریضی خودش رو کلا یادش رفته بود و پیگیر ما بود...

من بیشتر تب و بدن درد داشتم و بی اشتهایی... یه 8-9 کیلویی نسبت به گذشته وزن کم کردم. با اینکه علائم تنفسی من نسبت به بقیه بهتر بود اما ریه ام حدود 20-30% درگیر شده بود... 5 دوز رمدسیویر زدم...

از کجا مبتلا شدیم؟!

بابا یک شب بیمارستان بستری بود (بخاطر لخته خون توی پاش بخاطر واریس) و منم همون شب پیشش موندم...هیچی دیگه... کرونا همون یک شب کار خودشو کرد پا در دهانلبخند

بهرحال...خداروشکر که اینم بخیر گذشت :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۰ ، ۲۳:۴۰
مجتبے ‌‌

امشب شب آخر سال نود و هشته...

سال پر حادثه ای بود (و هست) برای ایران.

از ابتدای سال خیلی جاها با سیل و آسیب همراه بودن

توی پاییز بنزین گرون شد و خیلیا کشته شدن و خیلی جاها آسیب دید

امریکایی ها سردار سلیمانی رو ترور و شهید کردن

چند روز بعدش ده ها نفر توی تشییع جنازه ایشون بخاطر مدیریت ضعیف جونشون از دست دادن

چن روز بعدترش پدافند سپاه هواپیمای مسافربری تهران به مقصد کی یف رو زد

از اواخر بهمن ویروس جهانگیر کرونا وارد ایران شد و وضعیت کشور مختل شد...

و اتفاقات ریز و درشت دیگه...

بله، نوشتم سال پر حادثه ای بود (و هست) برای ایران، چون هنوز هم که آخرین ساعات ساله درگیر ویروس کروناییم...

خدا بخیر کنه!

راستی، نوروزتون سلامت!🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۲۳:۵۰
مجتبے ‌‌

یلدا مبارک ツ


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۸ ، ۲۳:۴۴
مجتبے ‌‌

من کجا...

باران کجا...

مشکل آسان کجا...

همایون شجریان 🥀

 

-----------------------------------------------------------------------------------------

 

قیصر امین پور 🥀

دکلمه: علی قزلباش 


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۸ ، ۰۲:۰۵
مجتبے ‌‌

 ساده بخوام بگم، از کائنات یه همچی حالتی رو خواستارم... =)

بی تقصیربوسه

 

پ ن: ...And it gives me its Persian BILAAKH finger

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۸ ، ۰۰:۱۱
مجتبے ‌‌

توی تاکسی بودم...

مسیر کمی طولانی بود و راننده و مسافر دیگه که جلو نشسته بود حسابی صحبت شون گل کرده بود. مسافر ظاهرا کارگری بود رنج‌دیده، و بحث سیاسی بود...

ساکت بودم و توی اون موقعیت علاقه‌ای به شرکت توی بحث شون نداشتم که بخوام له یا علیه هیچکدوم موضع بگیرم و نظر بدم... ماحصل داستان برای من یک جمله مسافر بود که حسابی به فکر فرو بردم...

رو به راننده کرد گفت، دستمزد روزانه‌ی من اندازه قیمت یه پیتزاست...برای من از چپ و راست نگو!

همه تا آخر مسیر ساکت بودیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۷ ، ۲۲:۲۷
مجتبے ‌‌

باور کن مشکل فرهنگی مملکت ما کتاب خوندن نیست، مطالعه نداشتنه!

این سرانه ی مطالعه ی "مناسب و ارزشمند" هست که توی مملکت ما پایینه، نه کتاب دست گرفتن... محتوای خوب هرجا میخواد باشه، باشه! فرقی نمیکنه! چه توی اینترنت و موبایل، چه روی کامپیوتر و لپ تاپ، و چه کتاب کاغذی...

یه وقت بیراهه نریم... آخه تجربه مشابه زیاد داشتیم و داریم... همین.

http://s9.picofile.com/file/8342858434/zhest_ketaab.png

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۷ ، ۲۰:۴۲
مجتبے ‌‌

http://s9.picofile.com/file/8329307284/971145918.jpg

داداش ایشالا تو شادیات جبران کنیم! :))

 

 

خب خب!خنده دیروز دومین روز جام جهانی 2018 بود و اولین روز از بازی های گروه B ، ینی گروه ایران! گروه مرگ! خنده

توی اولین بازیمون با اقتدار! مراکش رو  1-0 بردیم. البته گل به خودی Aziz Bouhaddouz فلک زده هم بی تاثیر نبود! :))

بهرحال از اون روزای خاطره انگیز بود برای فوتبال ما... یه روز تاریخی.

و حاشیه جالب اینه که پرتغال 3تا گل زده، اسپانیام 3تا گل زده، مراکشم 1گل زده! و ما با صفر گل زده صدرنشینیم آقا! خنده اونم توی گروه مرگ! خنده

پس از اونجایی که این پدیده در حد یه پدیده نجومیه و هر nسال یبار اتفاق میافته، بهتره همین الان هرچی شادی داریم ما ملت از خودمون در وکنیم...بازی بعدی با اسپانیاس و بعدیشم با پرتغال خنده

  

👇اینم بنا به همون پدیده نجومی بودن و این صحبتا، ثبت کنیم در تاریخ! :))

http://s9.picofile.com/file/8329307292/508224_351_1529093522.jpg

*بعدا نوشت: ایران جلو اسپانیا 1-0 باخت و با پرتغال هم 1-1 مساوی کرد. با اینکه مساوی کردیم و باختیم، اما توی این چند شب مردم از نتیجه ها شگفت زده بودن و بعد هر دو بازی بیرون ریختن و شادی کردن...شاید چون کسی فکر این نتیجه های نزدیک رو نمیکرد. مثل خیلی های دیگه اعتقادی به قشنگ بازی کردن ایران ندارم. اکثر دقایق این دو بازی ما اتوبوسی دفاع میکردیم. شاید چون چاره ای نداشتیم. شاید چون باز بازی کردن جلو یه تیمی مث اسپانیا ینی خودکشی! بهرحال گذشت...بطور کلی میتونیم بگیم بچه ها عابرو داری کردن یجورایی...حالا حتی اگر یکم هم با ضد فوتبال و دفاع اتوبوسی زبان درازیچشمک

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۵۵
مجتبے ‌‌

http://s8.picofile.com/file/8295940384/ua8eqd7txmacqtjkxm5o.jpg

چه میشه گفت... چه میشه نوشت...

امرو یکسال از وداعت میگذره...دقیقا یکسال. احتمالا هیچ وقت یادم نخواهد رفت که یکسال پیش، صبح اون روز، با چشمانی خواب آلود دیدم که چند نفر چند جا توی فضای مجازی از تو صحبت کرده بودند...اونم با جملات نگران کننده، یا بهتر بگم شوکه آور!

خدا رحمتش کنه؟؟؟!!! چی؟! ینی چی؟! نمی فهمیدم...

گیج بودم و گیجی این کلمات هم مزید بر علت خواب آلودگی شده بود...

یکم سرچ کردم و...

سکوت کردم...

حسرت خوردم...

و هنوز هم حسرت میخورم، و سکوت میکنم...

 

تو نعمت وجود خودت رو از هوادارهات گرفتی... ازت نمیشه گذشت!

 

ستاره آلترنیتیو راک ایران غروب کرد...

 

جایی خوندم مسعود فیاض زاده گفته بود آلبوم جدیدتون آماده بود. شعرهات رو گفته بودی، ملودی ها و ترانه ها ساخته شده بود، فقط مونده بود بیای بخونی... حیف...حیف...

 

جات خالیه مرد...خیلی خالیه...

چه میشه گفت... چه میشه نوشت...

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۰۰
مجتبے ‌‌

چند برگ از سیرک 1396 به یادگار گذاریم برای آیندگان!

و حتی شاید برای تجدید خاطره خودمان، تا که بعد ها دوباره ببینیم و تلخند بزنیم... :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۱۶
مجتبے ‌‌

یقین پیدا کردم که حالا هم فقـــــــــط خودت... بقیه که کشکن!

 



               گرچه...

در قیامت چه خیال است که گردیم سفید         از سیه رویی خود بس که خجالت داریم

                                                                                                                                                                                       صائب تبریزی


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۹
مجتبے ‌‌

http://s9.picofile.com/file/8289370350/17265383_679064975597701_8800544652731088896_n.jpg

 

می‌فرماید:

بمیرید بمیرید، و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید، سماوات بگیرید...

حالِ خوبِ بعضی اتفاقات فقط تا وقتی کیف داره که بهش نرسیدی! وقتی به مقصود رسیدی خیلی عادی جلوه میکنه... درست مثل تکاپوی ماه آخر سال برای تحویل سال و آغاز بعدی. این حس و حال و شور و اشتیاق ماه اسفند هست که دوست داشتنیه، وگرنه خود عید...🙃
نوشته بود: اسفند هر روزش مثل پنج‌شنبه هاست، که از خود جمعه بهتره!


پ‌ن۱: مولانا
پ‌ن۲: زندان - چاووشی🎤
پ‌ن۳: winter is going...😃Jon Snow

 

Game Of Thrones
#دانه #خاک #بهار #سماع_طبیعت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۵۷
مجتبے ‌‌

http://s9.picofile.com/file/8289370334/17077741_1239114526184867_3145717683488555008_n.jpg

 

عمارت دایر دیروز و مخروبه‌ی امروز...
ساختمونای قدیمی و اصولا اغلب ساختارهای قدیمی، حس نوستالژیک مبهمی رو در آدم بوجود میارن. این حس زمان و مالکیت هم نمی‌شناسه بنظرم! چون ممکنه اون نوستالژی اصلا متعلق به تو نباشه و یا اینکه اصلا هم دوره با اون هم نباشی...
نگاه می‌کنی و با خودت میگی اون پنج دری‌ها توی دوره‌ی خودش چه زرق و برقی داشتن...! توی اتاق‌ها چه برو بیایی بوده...! سرداب چه حس و حالی داشته...! توی ذهن خنکای دلچسب و جالب بادگیر رو تصور می کنی... اینکه لابد چه هندونه‌هایی توی تابستون دور اون حوض شکسته نوش جان شده! و یا اصلا اینجایی که من قدم میزارم، جا پای قدم‌های چه کسایی بوده...!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۴۲
مجتبے ‌‌

http://s5.picofile.com/file/8289014942/img_0023.jpg

روی سنگ قبرش نوشته شد: «تلاش نکن!»

.

چند سال پیش نمی دونم چطوری با بوکوفسکی آشنا شدم و ازش خوشم اومد! اما به واسطه ی همون جرقه، باعث شد اول یک سری از داستان های کوتاهش رو که یه جورایی زیرزمینی و شخصی ترجمه شده بودند، توی نت پیدا کنم و  بخونم، و بعد کتاب "عامه پسند"ش رو.

ازش خوشم میاد. گرچه در واقع اون آدم حال بهم زنی توی زندگی ش بود که حتی خودشم به این اعتقاد داشت!مردد اما خوب نوشته هاش دوست داشتنیه! درسته لحنش گاهی حتی خارج از ادبه! اما این موضوعِ تک بعدی نوشته هاش نیست. نوشته هاش در کنار صراحت، جسارت، یرندگی و تیزی، و البته طنز، بی پرده س! در واقع بنظر من این جسارت و صراحت بوکوفسکی هست که اون رو متمایز میکنه، و اعتقاد ندارم اون قسمت از نوشته هاش که بقولی 18+ س صرفا جاذبه ایجاد میکنه! نه اصلا...

یه کاراکتر خستهخنده، بی حوصله، بددهن، بی کله، شاید گاهی پوچ گرا، اما در عین حال واقع بین! این خیلی جذابه! خندهآرام

شروع کار خودش حتی توی آمریکا هم با انتقادای زیادی روبرو میشه و در واقع یه موج نو و سبک جدید بوده.اوایل زیرزمینی کار میکرده حتی. بیشتر اون به عنوان شاعر میشناسن و حتی «ژان پل سارتر» گفته اون بزرگترین شاعر آمریکاس، اما ظاهرا عناوین متعددی کتاب هم داشته. خوب قاعدتا با این زبان بی پرده بوکوفسکی خیلی کتاب هاش رو توی ایران نمیشه چاپ کرد. مثلا یادمه یه بنده خدایی یک فصل از رمان Women بوکوفسکی رو ترجمه کرده بود...اما خب حیف... احتمالا چون میدونست کارش چندان موثر نیست و در واقع نمیشه که همه بتونن ازش استفاده کنن و چاپ بشه، بی خیالش شد. اما فعلا تعدادی مجموعه شعر و رمان ازش ترجمه و چاپ شده و توی بازار هست.

پ ن: امروز سالگرد فوت او بود.

.

مجموعه ای از عکسهاش:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۱۲
مجتبے ‌‌